دوات

اینبار با نام دوات می نویسم...

دوات

اینبار با نام دوات می نویسم...

چقدر غمگین شدم :)

چقدر با دیدن اینجا غمگین شدم ...

ببخشید که نگران شدید

دوباره نوشتن را آغاز کردم در آدرس زیر :


hatef.blogfa.com

ممنونم از لطفتون

خیلی ممنونم از لطفتون ..

بزودی آدرس از دسترس خارج می شود . خوبی یا بدی دیدید حلالم کنید

گذر

نمی دونم چند وقت بود ننوشته بودم ولی الان در شرایط سخت و با موبایلم به روز می کنم . همیشه از تنفس توی هوای ازاد لذت می برم و فکرم باز میشه ولی متاسفانه امروز الودگی هوا در شهر های بزرگ خودش معضل بزرگی برا خودش محسوب میشه. 

مدتی بود کسالت شدید داشتم و کارهای زیادی روی سرم ریخته بود که هنوز برطرف نشده و وقت منو گرفته و جایی برای سوزن انداختن نذاشته .نمی دونم چند چند هستم با خودم فقط امیدوارم این شرایطباعث ایجاد یک فاصله میان من و وبلاگ نوشتن نشه ..

سخن وزیر

   وزیر ارتباطات: از مردادماه فروش اینترنت به صورت حجمی متوقف و کاربران با خرید اشتراک ثابت می‌توانند به صورت نامحدود از اینترنت استفاده کنند 


من حدس میزنم که جناب وزیر از این مساله اطلاعی ندارن که شرکت های اینترنت وقتی نت نامحدود ارائه می دن سرعت رو تا حد ممکن پایین میارن تا میزان دانلود طرف پایین بیاد و کمتر دانلود کنه . ظاهرا شرکت های نت از جناب وزیر ترس دارن که به خانه ایشون پر سرعت ترین نت رو نامحدود ارائه می کنن به ارزان ترین قیمت . اگر واقعا بدون افت سرعت باشه و قیمت مناسبی داشته باشه می تونه خبر فوق العاده خوبی باشه ولی متاسفانه آیا شرکت هایی که اینترنت می فروشن اسلامی و انسانی و وجدانی و عادلانه این کار رو انجام میدن که سرعت رو پایین نیارن تا حجم کمتری مصرف بشه و بصرفه براشون تا سود بیشتری کنن؟

آیا واقعا از یکی از این شرکت ها به وزارت خونه شکایت بشه وزارت خونه رسیدگی می کنه؟

تو سال 2017 واقعا هنوز ما وضعیت اینترنتمون جالب نیست .. کاش جناب وزیر بیشتر اهمیت به این موضوع بدند .


روی صندلی پدربزرگی نشسته ام یه گوشه و تاب میخورم و چایی در دستم و آهسته می نگرم به مرگ وبلاگنویسی که آرام آرام شروع شده و عاملش تعدادی ابله بودند! می نگرم به اینکه وبلاگ نویسی فارسی چطور آرام آرام میمیرد و به خاطره ها می پیوندد!

ایده ها

ایده ها دقیقا وقتی به ذهن آدم میان که به کامپیوتر و دفتر یادداشت و هیچ چیز دیگه ای مثل این دسترسی نداری و دقیقا وقتی یادت میره که اولین حرکت لمس از عصب های دستت به مغزت برسه که یک موبایل یا دفتر یادداشت یا کامپیوتر رو لمس کردی . اون موقع است که ایده به راحتی از ذهنت می پره .

قبل نشستن و نوشتن این پست یه ایده ای تو سرم بود که در موردش بنویسم ولی متاسفانه یادم رفت ...

دیکتاتور ها به بهشت می روند !

همه ما رهبر کره شمالی رو که می بینیم میگیم مردک چه دیکتاتور کثیفیه و به زودی میره به جهنم . خدا آهن داغ می کنه تو حلقومش ولی واقعا برای اینکه کسی دیکتاتور بشه آیا صرفا فقط خودش مسئول و مقصره یا نه؟

همیشه یک آدم بالفطره یک دیکتاتور نیست ولی همیشه هم اطرافیان یک آدم می تونن اون آدم رو دیکتاتور کنن نه خودش ! از این نظر یک دیکتاتور رسما بیگناهه چون در اصل اطراف دیکتاتور ها پره آدم های چاپلوس و متملق زیاد هست و آنقدر از این حرکت ها انجام می دهند که از یک انسان عادی و معمولی یک اژدهای هفت سر و یک دیکتاتور بی رحم می سازن . در اصل دیکتاتور ها همیشه صد درصد مقصر نیستند. دور رهبر کره شمالی هم از این آدمها زیادن . یعنی وقتی که ایشون حکم اعدام کسی رو به بهانه های مسخره صادر می کنه در اصل خودش که نمیره پشت توپ بلکه یک سری انسانهایی که عموما بهشون میگن مزدور میرن و این کار رو انجام میدن. با اینکه میدونن این تفکر غلطه. صرفا به خاطر یک کار ساده که طرف نباید اعدام بشه. اونم به بدترین و وحشتناک ترین روش های ممکن. در اصل رهبر کره شمالی هم یه آدمه. وقتی همه به اجماع برسن و هرچی اون گفت انجام ندن که یک نفر نمی تونه در مقابل اون همه آدم ایستادگی کنه . ولی همون انسان های متملق که عموما نفعشون هم در این تملق هست کار رو خراب می کنن . پس دیکتاتور یک شخص نیست . بلکه یک گروه یا یک سیستمی عه . دیکتاتور خودش گناهی نداره چون دورش پر انسان های چاپلوسه کسی به ایشون نمیگه ممکنه کارت اشتباه باشه. هرچی می گه اونا میگن به به و اون دیکتاتور هم فکر می کنه واقعا دانای کلی هست و همه چیز رو می دونه چون کسی ایراد نمی گیره. پس همیشه در تولید شدن یک دیکتاتور خود او مسئولیت نداره و گاها این پروسه به سمتی حرکت می کنه که حتی خود دیکتاتور هم می خواد کاری بکنه همان متملق ها می گویند نه قربان در شان شما نیست و.. . بخواهیم حساب کنیم گاهی دیکتاتور ها نه تنها جنهمی هم نیستن بلکه صد درصد دیکتاتور ها به بهشت هم می روند!

دیکتاتوری توی یک طیف فکری همواره به وجود میاد!


نوشته شده در : فکرها

هیچ کس نفهمید

پلیس دور جنازه رو با نوار قرمز رنگ بسته بود و کسی حق نداشت از یه حدی نزدیک تر بشه . عکاس ها عکسشون رو می انداختن و خونش حسابی شلوغ شده بود . همه چیز سر جاش بود و همه جا تمیز بود . حتی خودش هم که مرده بود بهترین لباسش رو پوشیده بود . از شواهد که پیدا بود خود کشیه ولی پلیس مشکوک بود که کسی که قرار خود کشی کنه هرگز چنین لباسی نمی پوشه و خونه اش رو اینطور مرتب نمی کنه . تحقیقاتی هم که کرده بود اصلا همچین آدمی به نظر نمی رسید. از دوستاش و دوست دخترش پرسیده بود و اونا گفته بودن خیلی شاداب بود . خیلی می خندیدیم. نه که هر روز هم رو ببینیم و از احوال هم باخبر باشیم ولی هر سری می اومد حالش خیلی خوب بود. همیشه بوی خوب می داد و به خودش خیلی می رسید . خیلی خوش خنده بود و شوخی هم زیاد می کرد و سعی می کرد همه رو شاد کنه . ولی هیچ کس جز خودش نفهمید که علت مرگش نیاز بود . فقط نیاز . همه می گفتن آدم خوبی بود چون خودش رو وقف کرده بود و برای همه می خواست خوب باشه و بهشون انرژی مثبت بده . ولی خودش خیلی تنها تر از این حرفا بود و هیچ کسی رو نداشت که حال خودش رو خوب کنه. نه عشقی و نه زنی و نه بچه ای . نه امیدی به فردا . همه چیز براش تموم شده بود ولی تا آخرین لحظه عمرش سعی کرده بود برای اطرافیانش بهترین باشه و بهترین رو بهشون بده . حتی دوست دختر خودش که دیشب باهاش قرار گذاشته بود و نرفته بود هم تو تلفن حال بدی ازش ندید . ولی علت مرگ را هیچ کسی جز خودش که دیگر بی جان افتاده بود نمی دانست .

صرفا آدم هایی که خیلی خوشحال هستن و دوست دارن همه جوره حالتون رو خوب کنن و براتون کار کنن حال خودشون زیاد خوب نیست. اینا خیلی زودتر از اون چیزی که میشه فکرش رو کرد تموم میشن . و هیچ کسی از اون آدمایی که دور اون جنازه ایستاده بودن این رو نمی دونستن .

با وبلاگهایی که اینترکشنی نداشته باشن لینکشون رو حذف می کنم و بهشون سر نمی زنم



نوشته شده در : نقل قول ها

مرگ بر آمریکا !

توی اینستاگرام به یک پیچی رسیدم که داخل پیچش اکثرا تصاویر مرگ بر آمریکا و سخنان رهبری با این مضامین که آمریکا شیطان است و فلان است . کلی فحش هم روی صفحه اش برای آمریکا بود . بعد کمی که دقیق تر شدم دیدم ایشون خودش در حال تحصیل در کشور آمریکاست . از این میزان بی حیایی به تنگ آمدم !

شما فرض کنید شخصی شما را به خانه اش دعوت می کند. هزینه تحصیل و خورد و خوراک شما را پرداخت می کند. از اینترنت پرسرعت خانه و سایر امکانات دیگرش هم استفاده می کنید . بعد به محض ورود صاحب خانه فحش رو بهش می کشید! این نهایت ظلم و بی شعوریه که بری یک کشور خارجی و از امکانات اجتماعی و تحصیلی و شرایطی که فراهم هست استفاده کنی و در نهایت پر رویی و بی شعوری به اون کشور توهین کنی ! چطور یک افغانستانی به کشور ما حتی برای کارگری می آد هم نمی تونیم تحملش کنیم. حالا فکر کن شما وای به روزی که حتی یک حرف کوچکی هم به کشورمون میزد. فریاد وامصیبتا مون تا آسمون میرفت !

کشور هر کسی برای مردم خودش عزیزه.همونطور که خیلی از ما ایرانیان دوست نداریم کسی به کشورمون توهین کنه. شاید خودمون به خیلی از مسئولین خودمون انتقاد داشته باشیم ولی هرگز اجازه نمی دیم یک خارجی بیاد و بگه مرگ بر ایران! ایران شیطان است و این صحبت ها. پس برای یک آمریکایی هم مهمه و همانطور که ما عرق ملی داریم اونا هم دارن . پس خیلی بی شعوری و پست فطرتی این حرکت به نظر من .

بعدم این آقا اگر واقعا خیلی از آمریکا متنفره خب چرا اصلا اونجا داره تحصیل و زندگی می کنه. پاشه بیاد ایران و اونجا تحصیل کنه. نهایت پست فطرتی است که از امکانات یه جایی استفاده کنی و به محیط و کشوری که این فرصت رو بهت داده تا در دانشگاهش تحصیل کنی و برات این شرایط رو فراهم کرده توهین کنی. مرگ بر آمریکا رو تو اعمالت نشون بده که ما بفهمیم بهش اعتقاد داری نه با شعار. وقتی من نوعی امثال تورو می بینم متوجه میشم که این توهمی بیش نیست. و دروغ می گویی.اگر واقعا این قدر از یک کشوری متنفری خب میرفتی یه کشور دیگه چرا اونجا. تو با رفتنت جای یک آمریکایی دیگه رو در دانشگاه یا نه اصلا جای یک ایرانی که می تونست پیشرفت کنه رو گرفتی و به سیستم توهین هم می کنی؟ مثل اینکه من برم تو دانشگاه امام صادق درس بخونم و از امکاناتش استفاده کنم بعد به صاحب دانشگاه آرزوی مرگ کنم!

رفته جاهای مختلف عکس گرفته زیر همشونم نوشته فکر همون فکره مرگ بر آمریکا!

و همه اینها رو کاملا جدی نوشته ! این دیگه خیلی پر رویی می خواد. به نظر من ما تا زمانی که از یک سیستم داریم استفاده می کنیم باید به اون سیستم احترام بذاریم. این شاید نیست. بایده. وقتی من دارم در ایران از امکانات ایران استفاده می کنم باید بهش احترام بذارم. باید به صاحب خانه و به خانه ای که توش هستم احترام بذارم .اگر به هر دلیلی از اون خانه خوشم نمی آد بهتره برم بیرون! نه اینکه تو خونه باشم و توهین کنم!

امثال اینجور آدم های عوضی هم کم نیستن ! زیادن !

مانور تعریف داره ها!

توی فرودگاه مهراباد ظاهرا یک مانوری صورت گرفته که ..

مانور عموما از قبل اعلام میشه . اگر مردم فکر می کردن واقعیه چه؟

اگر کسی سکته قلبی می کرد چه؟

واقعا هیچی مون سر جاش نیست .هیچی مون

موش ها و آدم ها


نمی دونم با قلم اشتاین بک چه قدر آشنایی دارید ولی این یکی از کتاب هایی است که من خیلی وقت پیش ها مطالعه اش کرده ام . از یک کتابی که بسیار قدیمی و کهنه بود و بسیار هم لذت بخش بود چون بوی کاغذ مخصوصی داشت و طرح چاپ قدیمش . داستان در مورد دو کارگره که قراره با هم یک کار هایی رو انجام بدن ولی یک سریا اتفاقاتی پیش می آد که شاید مانعشون بشه . به عنوان معرفی کتاب دوست دارم امروز این کتاب رو بهتون معرفی کنم تا مطالعه اش کنید . فکر کنم سه ساعته تموم بشه چون خیلی کوتاهه . داستان جالبی داره. پیشنهاد میشه


راستی دو تا چیز بگم : اولا هیچ شخصی حق نداره به رئیس جمهور مورد حمایت مردم توهین کنه به هر بهانه ای. چنین حقی رو به این آدم های بی ادب و بیشعور نمی دیم

دوما همه دارن می نویسن. کسی دوست نداره بخونه . یه کم هم بخونین . خوبه براتون. شما دانای کل نیستین.باید بخونین تا رشد کنین. خوندن وظیفه شماست نه فقط نوشتن. همه دارن فقط می نویسن. کسی کسی رو نمی خونه! کسی چیزی رو نمی خونه. اصن کسی  فعل خواندن رو انجام نمیده!

بذار بمیرم

پسری بود که زیاد پولی در بساط نداشت. پدر کارگری داشت . نه که فقیر مطلق باشن. چون خودش هم کار می کرد و تحصیلات دیپلم هم گرفته بودو در ارتش کار می کردن وضع زندگی شون زیاد هم بد و فاجعه نبود. زندگی متوسطی داشتن . ولی همیشه آرزو داشت که پولدار باشه . تا اینکه مینا رو دید . مینا واقعا دختر زیبایی بود . واقعا دختر زیبایی بود .خانواده پولداری هم داشت . اینکه فکر کنیم خانواده مینا هم به یک میلیون تومن می گفتن پول خورد اون میزان هم پولدار نبودن ولی خب دستشون به دهنشون می رسید. بابای مینا بازاری بود و توی بازار هم اسمی در کرده بود .آدم خیر و درست کاری بود و نماز و قرآنش به جا . ماه رمضون ها جدای روزه و مناجات و مجالسی که داشت حسابی خرج ایتام می کرد و همیشه دست بخشش داشت . ولی محمود زیاد اهل این چیزا نبود . شاید چون پول نداشت ولی آدمی بود که روزه بدون نماز می گرفت . عرق و قبل هیئت می خورد و اهل قمار هم بود . ماهی از ارتش 7 هزار تومن حقوق می گرفت و زندگی می چرخوند. تا اینکه تونست نظر مینا رو هم به خودش جلب کنه و اینا بتونن ازدواج کنن. ولی ذات محمود ذات درستی نبود. اینا ازدواج کردن و به کمک حاجی تونستن خونه ای بخرن و زندگی تشکیل بدن . ولی خونه رو حاجی به نام محمود کرده بود . قرار شد یک ماشین هم نصف به اسم مینا و نصف به اسم محمود باشه . یعنی نقشه خود محمود بود ولی جریان طوری شد که در اصل ماشین رو حاجی به مینا کادو داد

ادامه مطلب ...

2017

امروز سر کلاس بودیم و داشتیم راجع به اینکه چطور بتونیم یک کتاب سیصد صفحه ای رو در اصل در چهار برگ خلاصه کنیم . اصلا چه چیزهایی مهم هستن و چه چیزهایی نه. کلا امروز کلاس به کتاب خواندن گذشت و چیزی که نظر من رو جلب کرد این بود که دست معلم یک کتابی بود به اسم 2017 . کتاب دو هزار و هفده در اصل یک کتابی  بود که کلیه کتاب های چاپ شده یا ترجمه شده یا وارد شده به کشور باز زبان اصلی یا به زبان های مختلف رو دسته بندی و معرفی و اطلاعات کاملی رو در اختیار گذاشته بود. شاید بگین از کجا کتاب های هنوز چاپ نشده هم در این کتاب وجود داشته باید به عرض برسونم که اولا این کتاب به اسم 2017 هست اما دراصل کتاب های چاپ شده از سال 2016 تا سال 2017 رو نشون میده. یعنی کتاب هایی که سال قبل به طور کامل چاپ شدن در این کتاب هست. حتما کتاب 2018 هم لیست کاملی از کتاب های چاپ شده سال 2017 باشه . کتاب رو دیدم . چون معلم به ما پیشنهاد کرد که می تونین این رو از کتاب خونه قرض بگیرین یا اصلا می تونین برین توی کتاب خونه و آرشیو اش رو دربیارین. یعنی سال های قبل هم هست و می تونین کتاب هایی که منتشر شدن رو داشته باشین. کتاب دست به دست چرخید. چیزی که نظر منو جلب کرد این بود که این کتاب در اصل سه فهرست داشت.یکی فهرست نام کتاب ها و یکی فهرست بر اساس موضوع و بعد فهرست بر اساس زبان نوشته.که کاملا دسته بندی و کتاب ها رو نوشته بود.تنها کافی بود از روی فهرست کتاب ها رو پیدا و به صفحه مورد نظر رجوع می کردی. بعد داخل کتاب هم به صورت لیست در هر صفحه چهار کتاب نمایش داده شده بود که تصویر جلد کتاب، عنوان،نویسنده،نام انتشارات،مشخصات کامل،شابک و توضیح مختصری از کتاب مورد نظر که کاملا کلیات بود که شما می توانستی اطلاعات کلی رو ازش بگیری ولی داستان اصلی رو لو نداده بود. خیلی ایده جالبی بود .

همونجا به فکرم رسید که چرا در کشورمون ایران همچین چیزی نباید چاپ بشه. کتابی که در اصل بیاد و کتاب های دیگر رو معرفی کنه و یک مرجع باشه که در سال مثلا 1396 چه کتاب هایی به چاپ رسیدن و موضوعاتشون در مورد چیست و اصلا در چه موضوعی دارن صحبت می کنن و داستان وجودشون چیه. اگر یک انتشارات یا حتی مجله ای بتونه همچین کتابی رو هر سال چاپ کنه قطعا خیلی ها دوست دارن کتابی داشته باشن که در اصل مثل منو براشون عمل می کنه و می تونن به جای مراجعه کردن به کتاب خونه یکی از اون کتاب ها رو بخرن و مطالعه کنن. حتی میشه کتاب رو کمی کلفت تر کرد و سالهای قبل رو هم داخلش وارد کرد. به همین راحتی. اگر کسی همت کنه قطعا پروژه خوبی میشه و میشه روش حساب کرد. حتما هم خریدار خواهد داشت . البته قدم اولش آشتی کردن مردم ما با کتاب هست .

رسانه

یه زمانی مردم ناراحت بودن که دیده نمی شن و هرچه قدر هم استعداد داشته باشن خفه میشه چون کشف نمیشه . بعد ها که اینترنت اومد گفتن حالا هر کسی که استعداد داشته باشه می تونه اون کاری که بخواد رو انجام بده و دیده بشه تا حمایت بشه و استعدادش کور نشه . ولی متاسفانه امروز هم داریم می بینیم که این اینترنت که به عنوان رسانه جدید داره فعالیت می کنه هم باز نمی تونه خواسته های اون آدم هایی رو برآورده کنه که واقعا استعداد خاصی دارن یا می تونن شکوفا بشن. متاسفانه همه فکر می کنن استعداد دارن. خیلی تفاوت وجود داره بین کسی که فکر می کنه استعداد داره و واقعا کسی که فکر می کنه استعداد داره . برای همین وقتی همه این گروه ها شروع کنند به فعالیت مسلما هر گروهی که قوی تر و زودتر شروع به کار کنه برنده است . و چون تعداد افراد بالاست از این رو کسانی که واقعا استعداد فوق العاده ای دارند و می تونند کاری کنند باز همان جریان براشون اتفاق می افته و باز دیده نمیشن .درسته که یک بستر برای دیده شدنشون فراهم شد ولی متاسفانه به علت شلوغی و سوء استفاده برخی از افراد بی استعداد با صدای بلند تر باعث شد که برای با استعداد های واقعی جایی نباشه .  همانطور که نمونه های زیادی هم در دنیا می بینیم. در گذشته هم همین بوده .متاسفانه مردم ما اونطوری هم که ازشون تعریف میشه نیستن و بیشتر بنجل و بی کیفیت می خرن. شما توی مثلا اینستاگرام هرکسی که بی مزه تره دنبال کننده اش هم بیشتره. از قدیم هم همین بوده . متاسفانه طوری مدیریت شده که دیگر کسی علاقه ای به دیگر رشته ها نداره.همه امروز به سوی دیده شدن حرکت می کنن و همین باعث میشه علاقه شون به یک بازیگر بیشتر از یک پزشک باشه .همانطور که نیکولا تسلا با آن همه دانش در فقر مرد ولی شخصی مثل کیم کارداشیان در این همه ثروت زندگی می کنه . 

میلاد


خیلی سنم پایین بود که شوهر کردم . زندگی خوبی داشتم. شوهرم نعش کش بود. ماشین پیکانی داشت و چون من وسواس داشتم و می گفتم شگون نداره نیارش توی حیاط زندگیمون سیاه میشه میذاشت توی کوچه . اون قدر درب و داغون بود که کسی جرات نمی کرد ببرتش. بعدم کلا ماشین نعش کشی که بردن نداره. شوهرم زیاد کاباره می رفت و مشروب زیاد می خورد.اهل نماز و روزه و این صحبت ها نبود. منم که چهار شکم زاییده بودم . یه روز متوجه شدم که آقا با هرزه های توی کاباره رو هم ریخته و یکی شون رو حامله کرده . زنیکه رقاصه بود . شوهر منم چون نعش کش بود حقوق خوبی داشت و یه خونه هم داشت که اجاره شو گرفته بود و شبا همیشه 

(ادامه در ادامه مطلب)

  ادامه مطلب ...

دستمون رو گرفتند . دستشون رو بگیریم ..

ما نسل جدید هستیم . نسلی که بیشتر با کامپیوتر ها و دستگاه های الکترونیک آشناست . نسلی که انرژی و سواد بیشتری به نسبت نسل قبلی مون که پدرمادر هامون میشن داریم . همه ما یکسان به دنیا اومدیم . پدر و مادر ما برای ما زحمت کشیدن و در اون دوران ما رو تر و خشک کردن . نگیم یه تر و خشک رو رد بشیم. شما حساب کن پدر برای تامین وسایل زندگی دوران کودکی ما چه میزان بیرون کار کرده و زحمت کشیده و در تایمی که ونگ ونگمون گوش همه رو کر کرده با وجود خستگیش ما رو برده بیرون و چرخونده. از خریدن اسباب بازی و لباس تا بنیادی ترین نیازهامون که غذا و پوشاک باشه . و مادرمون هم به همین صورت . تر و خشک کردن یه چیز ساده ای نیست. یعنی تا یک مدت که دایم باید حواسشون میبود که مریض نشیم و سرما نخوریم .مشکلی پیش نیاد . کی گرسنمونه و کی باید بهمون شیر بدن.  لالایی خوندن ها و وقت گذروندن ها بماند . تا دوسال جیش گرفتن و پوشک عوض کردن و حموم بردن رو حساب کنیم . اگر ما دو سال که هر سال 365 روز است رو فقط دو بار دست شویی و حموم میانگین داشته باشیم پدر و مادر ما به کل و به صورت میانگین حداقل 1460 بار مجموعا پوشاک ما رو عوض کردن. ما رو شستن و یا حموم بردن و یا جیش گرفتن! شاید یادمون نیاد ولی پدر و مادر ما اون حدی که از دستشون بر می اومده از اطلاعاتی که داشتن به ما کمک کردند که بزرگ بشیم . اونا تو اون زمینه پیشرفته بودن و دست ما رو گرفتن . ما هم توی تکنولوژی امروز پیشرفته هستیم و دستشون رو بگیریم .

وقتی مادرمون ازمون کمک می خواد تا براش تلگرامش رو درست کنیم داد و بیداد نکنیم و یا نگیم ای بابا چند بار توضیح بدم . یه بار از اون هزار و چهارصد و شصت بار کم کنین . با حوصله همونطور که اونا با حوصله پوشاکتون رو عوض کردن و بهتون غذا دادن و بازی کردن و بهتون عشق ورزیدن و محبت کردن شما هم با عشق ورزیدن مثل بچه تون بهشون تلگرام رو یاد بدین. اونا اون رو بلد بودن و بدون چشم داشت عرضه کردن.حالا توی این رشته شما قوی تر هستید شما هم بی چشم داشت عرضه کنید. تند تند به پدر مادرتون حتی اگ نیازی به کمک ندارن کمک کنین. بهشون انرژی بدین و بگین چه قدر دوستشون دارین و هر زمان ازتون سوالی می کنن لذت می برین از اینکه حالا می تونین کمکشون کنین. تند تند گوشی هاشون رو ازشون بخواین و چک کنین اگر پر شده براشون درست کنید. اگر ویروسی شده کمکشون کنید درستش کنن.اگر چیزی رو هزار بار هم پرسیدن هزار بار بهشون با عشق و احترام طوری که حس نکنن بدبختن و بلد نیستن یا ابله و خنگن بهشون یاد بدین و نشون بدین هر بار ازتون سوال می کنن بال در میارین. چون پدر و مادر شما هر زمان پوشاکتون رو کثیف کردین با عشق عوضش کردن بدون اینکه توهین کنن یا اه پیف کنن. اگر براتون کلیپ های تکراری و مسخره می فرستن احساساتشون رو جریحه دار نکنین و با اه چرت بود یا هزار بار دیدم یا تکراری بود دلشون رو نشکنین. بگین وای مامان چه قدر خوب . مرسی که به یادم بودی و این رو برام فرستادی. گاهی پدر و مادر ها فکر می کنن برای شما هم می تونه این کلیپ جالب باشه و بخندونه پس با شما تقصیمش می کنن. تو ذوقشون نزنید و کاری نکنید که دیگه پیام ندن بهتون . دستتون رو وقتی بچه بودین گرفتن . حالا شما دستشون رو روی این چیزی که توانایی تون بیشتره بگیرین. نه که لطف کنین بهشون نه ! بلکه وظیفه تونه همونطور که اونا دستتون رو گرفتن و کمکتون کردن که به این سن برسین پس وظیفتونه دستشون رو بگیرین تو چیزی که شما توش بهتر هستین. این وظیفه نسل ماست نه لطفش .

هر زمان مادربزرگ من یا مادرم کلیپ تکراری می فرسته هزاران بار تشکر می کنم و قربون صدقشون میرم و الکی حالشون خیلی خوب میشه. امتحان کنین ضرر نمی کنین.

مستدون

"ماستدون"

امروز می خوام بهتون ماستدون رو معرفی کنم .ماستدون یک پلتفرم شبکه اجتماعی رایگان است که به نظر خیلی ها به زودی جای توییتر رو خواهد گرفت. ماستدون در اصل به لحاظ کاربری از روی توییتر کپی برداری شده منتها کمی تغییرات بهش اعمال شده. محدودیت صد و چهل کارکتری توییتر در ماستدون 500 کارکتره و شما می تونین پست های 500 کارکتری بنویسید و پست کنید. در ماستدون به جای توییت از اصطلاع بوقیدن یا "toot" استفاده شده و شما در اصل توت می کنید یا می بوقید. کارایی هم مانند توییتر یعنی ریتوییت شده بازبوقیدن یا ریتوت . منتها صفحه اصلی آن به چهار قسمت تقسیم شده که به ترتیب از سمت راست (از زبان فارسی) یا از سمت چپ (زبان انگلیسی) امکانات برای ارسال پست یا بوقیدن، آخرین بوق های شما، اعلان ها  و اطلاع رسانی ها و آغاز کنید را شامل می شه. که در آخرین قسمت شما می تونید آخرین بوق های مردم رو ببینین که به صورت زنده و اتوماتیک بارگذاری میشن و اضافه میشن و نیازی نیست پست سر هم صفحه رو به روز کنید. به لحاظ کارایی هم بسیار شبیه توییتر هست .می تونید راحت داخلش عضو بشید و استفاده کنید. سایت رسمی ماستدون اینجاست که می تونید به راحتی ازش استفاده کنید. خوبی ماستدون این است که فیلتر نیست و شما می توانید به راحتی از آن استفاده کنید و مطالب خود را انتشار دهید . دوات هم در اینجا حساب کاربری دارد و برخی از توییت ها رو اینجا قرار می دیم که مطالعه کنید . منتظر شما عزیزان در این شبکه اجتماعی هستم. ضمنا ماستدون فعلا اپ رسمی نداره ولی از اپ های واسطه می تونید بهش وصل بشید.

ورود به سایت برای عضویت

حساب کاربری دوات در ماستدون

دوستش داشتم ...

دقیقا یادم می آد که برای اولین بار کجا دیدمش . اومده بود از خونمون یخ بگیره. فکر می کنم مهمونی ای داشتن و یخ کم آورده بودن . همه یخ های فریزرمون رو خالی کردم و بهش دادم. کمی سنگین بود گفتم می خوای کمکتون کنم و براتون بیارم . خیلی خواهش کرد که نه خودم می برم و زحمت میشه . و تشکر فراوان و سپس رفت . رفتم روی تختم و دراز کشیدم و به سقف نگاه می کردم. یعنی روی سقف با یک لبخند قفل کرده بودم . انگار همه اون یخ ها رو ریخته بودن توی بدن من. هم حالم خیلی بد بود و هم خیلی خوب . دستانم چون بید می لرزید.اره همسایمون بود . بعدش رفت و آمد ها بیشتر شد و مادرم با مادرش دوست شدن .همیشه گاهی خونمون می آمد و می تونستم ببینمش و مرهمی روی قلبم باشه. آره برای آدمی به شرایط من و حیایی که زبانزد خاص و عام بود همیشه سرم پایین بود و در حد یک نگاه دنیایی می ساختم . هنوز هم که از او می نویسم ضربان قلبم سخن می گویند از سر دل . زیاد پشت پنجره می رفتم و کوچه رو می پاییدم که شاید تصادفی رد بشه و باز مرهمی بشه و عطش نگاهم رو ولو به قطره ای  دیدار سیراب کنه. همیشه همین بود و مردم هم بو هایی برده بودند . ولی از من حاشا . هر کمکی داشت به چشم برادر براش انجام دادم در حالی که دلم مال آمال آتش بود . سکوت کردم و خواهر صداش کردم . در حالی که خودم خواهر نداشتم ولی از همه خواهر ها متنفر بودم . نگاهت عشق باشد و سدی به اسم خواهر آبی باشد بر تمامی آتش های افروخته . نمی دانم خود خرم گفتم یا خر دیگری گفت که ما تنها یک خواهر و برادریم . ولی هیچ کس نفهمید چطور برادری اینطور غلام حلقه به گوش خواهری ناتنی می شود . دو ماه آموزشی او را از من گرفت. تلفن بود ولی پادگان ما نداشت. بعد از دوماه رسیدم و بیست روز مرخصی ام را هر ساعت پشت پنجره به دیدار یار میگذراندم ولی عین ده روز هیچ خبری نبود . تا اینکه روز پانزدهم گفتم راستی از خانم فلانی چه خبر و مادرم آبی یخ به یخی همان یخ های روز اول روی سرم ریخت. گفت از اینجا رفتند .. سخت بود خودم را نگه دارم. سخت بود که کاری کنم احساساتم جریحه دار نشود و عوض شدن رنگ صورتم سر درونم رو فریاد نکند . خندیدم و گفتم کجا . سخته تپه آتشفشانی از عشق رو بتونی با بیخیالی به رودخانه ای آرام با صدای گنجشکان نشان بدهی . با بیخیالی گفتم حیف خانم خوبی بود. در دوسال خدمتم و این دوری دو خانواده ارتباطات را کمرنگ کرده بود . سربازی تمام شد و از مادر فشار و از من انکار برای خاستگاری . تا اینکه تصادفا مادرم شماره شان رو پیدا کرد و تماسی گرفت و یادی از گذشته ها کردن .وقتی مادرم با تلفن حرف میزد ضربان قلب من از دهانم شنیده میشد . قلبم انداره یک طالبی شده بود. یک دیداری هم با هم کردن ولی دخترش نیامده بود . ولی من خوشحال بودم .در پوست خودم نمی گنجیدم که باز این ارتباطات شروع شد و من آرام آرام می تونم سر دلم رو فاش کنم . باز هم دو ماهی گذشت . تا اینکه تصادفی من هم در خانه بودم و با هم سلام علیکی کردیم و من هم میانشان نشستم . این بار دومی بود روی آتشفشان عشقم آب سردی ریختم و عادی جلوه دادم. گفت راستی اومدم دعوتت کنم به یه مراسمی که خیلی خوشحال میشی بیایی. خوشحالم شدم . گفتم تولدشه و منم دعوت کرده و شاید این دفعه بتونم بگم که لعنتی من دیوانه تو ام . توی ثانیه به کجاها فکر می کردم تا اینکه با یه پتکی تو سرم از اون خواب بیرون اومدم ..
نازی ازدواج کرده داداشش . اومدم عروسیش داداششو دعوت کنم ...
نازی ازدواج کرده داداشش . اومدم عروسیش داداششو دعوت کنم ...
نازی ازدواج کرده داداشش . اومدم عروسیش داداششو دعوت کنم ...
نازی ازدواج کرده داداشش . اومدم عروسیش داداششو دعوت کنم ...
نازی ازدواج کرده داداشش . اومدم عروسیش داداششو دعوت کنم ...

همین توی ذهنم پیچ می خورد ... نازی ازدواج کرده "داداشش"!
لبخند زدم . خواستم باز روی آتشفشانم آب بریزم و نشون ندم . ولی دیدم دارن با تعجب نگاهم می کنن . مث اینکه نتونسته بودمو صورت خبر داده بود از سر درون .ولی به روشون نیاوردن . شاید نفهمیدن دلیل رنگ عوض کردن من چی بود .ولی قطعا خانم همسایه فهمید که زیاد خوشحال نشدم ... تمام شد. قصر رویاها شکسته شد و خورد شد و ریخت پایین . مردانگی ترک خورد و مث یه کوه یخ شکسته شده. عاشقی برای همیشه داداش ماند . سکوتش نشان از رضایت نداشت . نازی برای همیشه رفته بود .. تلفن زنگ خورد .. دوستم شاکی بود . میگفت ده لعنتی یه ماهه هی میگی فردا فردا .. چی شد بلاخره. با من میای؟ ویزامون تموم میشه ها.اون وقت مهاجرت رو برای همیشه باید از کلت بیرون کنی!

جوابش را دادم .... همون جوابی که نازی به مرد زندگیش داده بود . فرقی که داشت این بود .. اون مرد .. هر که بود .... من نبودم ..

من از مردانگی مردم ... از عشق مردم .. از خود بودن مردم . برای همیشه مردم .. این راز تا ابد در سینه من ماند ......

پروفسورا

امروز با معرفی یک سایتی اومدم خدمتتون که برای یک قشر خاص با استفاده خاصیه. می خواهم پروفسورا رو بهتون معرفی کنم. پروفسورا یک سرویس ساخت و مدیریت وبلاگ فارسی رایگان به اساتید دانشگاه، معلم ها ؛ دبیران و کلا کسانی که کار آموزشی می کنند هست. پروفسورا به طور کامل رایگانه و برای ثبت نام حتما نباید در آموزشگاهی معلم باشید. ساخت وبلاگ برای عموم آزاده . امکانات هم بسیار عالیست که شما می تونین با مشاهده این وبلاگ نمونه اون رو ببینید و ببینید وبلاگی که در اختیارتون قرار داده میشه چه ظاهری داره. شما  با ساختن یک وبلاگ می تونید اخبار به دانش آموزانتون بدین. نمونه سوالات رو در اختیار قرار بدید.نتیجه آزمون هاشون رو براشون قرار بدین و جزوات رو آپلود کنید. و در انتها یک رزومه از خودتون به نمایش در بیارین. تمامی این امکانات رایگان بوده و شما حتی امکان اتصال دامنه را نیز خواهید داشت . تنها کافیست که عضو بشین. یا استادهاتون رو دعوت کنید که اگر دوست داشتن استفاده کنند

ورود به سایت پروفسورا

برای مطالعه توضیح در مورد تغییرات به ادامه مطلب این پست مراجعه نمایید


  ادامه مطلب ...

چه حالیه

چه حالیه

رضا طاهرخانی

دریافت از لینک مستقیم


به شخصه زیاد اهل دنبال کردن موزیسین هایی که تازه وارد بازار موسیقی شدن نیستم ولی فکر می کنم رضا طاهرخانی روزی یکی از  بهترین های موزیک پاپ خواهد شد.امیدوارم کارشو دوست داشته باشید. کار بالا کار احساسی ست اگر کمی دوست دارید با فضای پر انرژی تری کار رو گوش کنید لطفا از لینک زیر ریمیکس کار رو دانلود کنید. تنظیم هر دو کار توسط مصطفی مومنی می باشد.

دریافت ریمیکس کار از لینک مستقیم

سه تار

نمی دونم چه قدر با قلم جلال آل احمد آشنایی دارین ولی به نظر من داستان هاش یک گیرایی خاصی داره که آدم رو هنگام خوندنش اذیت نمی کنه. مثل داستان هایی که این روز ها دایم همه دارند می نویسند و دیگر تعداد نویسنده ها از خواننده ها هم بیشتر شده می تونه جذاب باشه. این کتاب رو من خیلی وقت پیش مطالعه کردم و قصد دارم امروز به شما پیشنهادش کنم که اگر این کتاب رو مطالعه نکردید حتما مطالعه کنید. این کتاب در اصل چند داستان کوتاه از جلال آل احمد است که دید انتقادی به برخی از افکار و باور های جامعه دارد. افکاری که عمیقا اشتباه هستند. و همین قلم ساده و روان شاید بیشتر مورد توجه من مطالعه کننده قرار گرفت و اینکه چطور در سادگی نقدی داشته بر افکار اشتباهی که مردم داشته اند. اولین داستان این کتاب سه تار است . داستان تقابل موسیقی و افکار دینی مردم است. در این کتاب آل احمد طنز  را در اصل به گوشه ای گذاشته و کمی تلخ نوشته است.طوری که هنگام خواندن اگر آثار دیگری از جلال آل احمد رو خونده باشین متوجه می شین که این فضا شبیه به آن فضا نیست و در اصل طنز به حاشیه رفته و اصل متن چیز دیگریست. پیشنهاد می کنم حتما مطالعه اش کنید. در ادامه بخش هایی از متن کتاب رو مطالعه می کنید 

لینک کوتاه مطلب : http://dvtt.in/p11

  

ادامه مطلب ...

گردش

بعد از اینکه عنوان رو خوندین شاید گفتین می خوام کمی در مورد گردش صحبت کنم ولی نه. نقد دارم به بیشتر دوستان وبلاگ نویسم . عطف به پست قبلی ام عرض کنم به خدمت شما که گفتم هر وبلاگ نویسی  آزادی هایی داره و می تونه وبلاگش رو همونطور که دوست داره بنویسه.ولی یک سری قوانین پایه ای هم هستند. همونطور که ما برای ساختن قالبمون باید از اون قوانین تبعیت کنیم. برای نوشتنمون از یک سری قوانین دستور زبانی تبعیت کنیم. خیلی از وبلاگ ها تصمیم می گیرند که وبلاگشون رو اینطوری مدیریت کنند که هیچ لینکی توی وبلاگشون نباشه.هیچ وبلاگ دیگه ای توی لینک دوستانشون نباشه اصلا قسمتی به عنوان لینک دوستان نداشته باشند. به طور کامل نظرات رو بسته نگاه دارن و هیچ پل ارتباطی هم قرار ندهند. این دقیقا برخلاف گردش اطلاعات است . خیلی از مخاطبان به وبلاگ شما می آیند و مطالب شما رو دنبال می کنند. ولی وقتی شما لینکی توی وبلاگتون وجود نداشته باشه در اصل مخاطب شما انگار به یک وبلاگ بن بست رسیده. یعنی شما در جریان حرکت کاربرانی که به وبلاگ شما می آیند یک سد درست می کنی. کاربران از وبلاگ شما دیگر به جای دیگه منتقل نمی شوند.توی این اوضاع اسفناک وبلاگ خوانی و به قول گفتنی مخاطب وبلاگ این یعنی پتک برداشتن و ضربه زدن به این نوع فعالیت مجازی. سیل مخاطب همیشه باید در گردش باشه. از وبلاگ شما به وبلاگ های دوستان بره.یا مطلبی که می نویسین حتما حاوی لینکی باشه و شما پایان این گشت و گذار و این سیل مخاطب نباشید. در اصل وقتی شما بدون لینک مشغول فعالیت هستید یعنی مخاطب در اصل وارد بن بست وبلاگ شما شده ،یک وبلاگ ایزوله. و اگر همه وبلاگها به همین شیوه جلو بروند شک نباید کنیم که نابودی ما حتمی است. حتما به این مساله دقت داشته باشین که شما این سد نباشین.توی نوشته هاتون و توی وبلاگتون از لینک حتما استفاده کنید. بستن نظرات هم باز همسو با این شیوه نیست. یعنی شما حاضر می شین که اطلاعاتی رو وارد کنید ولی چیزی نگیرین. خودتون رو بسته یا ایزوله نگاه دارید.این هم با شیوه تبادل اطلاعات همسو نیست. قطعا گرفتن بازخورد مخاطبان وبلاگ یک مساله بسیار مهم و ارزشمندی ست که خیلی از مخاطبان با وارد شدن به وبلاگ شما متوجه می شوند که شما ارزشی به نظر ایشان نخواهید داشت. مثل کسی که اطلاعات را فقط بیرون می ریزد. چیزی نمی گیرد. این اصلا به نفع یک وبلاگ نیست و در اصل وبلاگتون رو ایزوله می کنه. یعنی هیچ چیزی قرار نیست بهش داده بشه و توسط خیلی از مخاطبین قضاوت میشه . سعی کنیم که توی این موج سد نباشیم و کمک کنیم به گردش ترافیک و گردش کاربران و نگذاریم که کاربران به بن بست وبلاگ ما برخورد کنند.

از خارج نوشتن ..

یک عرضی داشتم با تمامی دوستانم . خیلی از بلاگرها هستند که در ایران زندگی نمی کنند. یعنی در کشور خودشون نیستند. ممکنه در کشورهای همسایه ما مثل ترکیه و آذربایجان و افغانستان و یا خیلی دور تر از ما مثل چین و کانادا و استرالیا باشند. اینکه اون عزیزان انتخاب می کنند که از اتفاقات روزانه خودشون بنویسند خیلی قابل احترامه و سلیقه شخصی خودشونه و من هم براشون خرده نمی گیرم . و مثل خیلی ها که بر این باورند که این اشخاص عقده ای تشریف دارند و دارند پزش را میدهند و بنده های خدا کمبود دارند (چیزی که به شخص من گفته شد) من این باور رو ندارم. هر کسی درون وبلاگ خودش آزاده. می تونه از محیطش بنویسه و عکس بگیره یا می تونه این کار رو نکنه. می تونه اسمش رو کامل بگه یا از اسامی خارجی در فیلم ها و کارتون ها و کتاب های معروف وجود دارند به عنوان اسم مستعار استفاده کنه یا هم مثل من دست به دامان وسیله ای بشه و خودش رو پشت نام وسیله ای که از ابزار نوشتن هم هست قایم کنه. این آزادی همه ما بلاگرهاست که وبلاگ خودمون رو یا صفحه اینستاگرام خودمون رو یا توییتر خودمون رو اونطوری که خودمون دوست داریم و می خوایم به روز کنیم و مطالبی رو داخلش قرار بدیم. همانطور که شما برای خودتون آزادین که تعیین کنین چه اطلاعاتی رو دوست دارین که توی وبلاگتون داشته باشین و چه اطلاعاتی رو دوست ندارین که توی وبلاگ یا اینستاگرامتون داشته باشین. اصلا از موضع غرور صحبت نمی کنم ولی خواهش دارم که برای من احترام قایل بشین و اینکه اگر از محیط اطرافم یا تجربه ام یا حتی کشوری که درونش اقامت دارم هیچی نمی نویسم این رو به فال نیک بگیرین. این که من اطلاعاتی رو در اختیار کسی نمی گذارم یا چیزی رو در این وبلاگ به روز نمی کنم علتش اینه که هر بلاگری سیاست های مخصوص خودش رو داره. برای بعضی ها توضیح دادن اینکه خواستگارشون چه کت شلواری پوشیده بود حریم خصوصی محسوب میشه و داریم کسانی که توی وبلاگشون خودشون وجود ندارن و در اصل خودشون گم شدن! نیستن. فقط می نویسن. این سیاست رو خود شخص وبلاگ نویس تعیین اش می کنه که چه مطلبی رو انتشار بده. به نویسنده وبلاگ و به سلیقه ای که داره توجه کنیم. خواستم این رو توضیح بدم چون تعدادی ایمیل دریافت کرده بودم مبنی بر اینکه چرا از خارج از کشور مثل فلان وبلاگ نویس نمی نویسم خواستم یک توضیح مفصلی در این باره بدم. و بگم اون وبلاگ نویس دوست داره از اطرافش برای شما بنویسه و من دوست ندارم. و این یک انتخابی بوده که کردم و تصمیمی بوده که گرفتم. از این نظر ممنون میشم اگر این مورد رو درک کنید. این سیاست من هست و اگر چیزی توی وبلاگم نیست علتش غرور نیست چون زندگی کردن توی کشوری غیر از کشور خودت چیزی بهت اضافه نمی کنه و برتری بهت نمیده. این یک امر طبیعیه.اگر من هم چیزی از محیط اطرافم و جاهایی که رفتم نمی نویسم و نمی گذارم امیدوارم درک کنید. من هم دلایل خاص خودم را دارم.همانطور که بقیه برای نوشتن برخی چیزها دلایل خاص خودشون رو دارند. ممنونم که توجه کردید.

نصف شب

توییتر و اینستاگرام اگر وجود خارجی نداشتند همیشه در سر ساعت 10 شب من خواب تشریف می داشتم. ولی حیف که اینها اختراع شده اند متاسفانه و من تا پاسی از شب مشغول بیل زدن و کشیدن محتویات این شبکه ها هستم . حساب هم بخوایم بکنیم چیز خاصی برای عرضه هم ندارن کلا ولی توشون یه چیزایی میشه در آورد . باز هم در پاکت بهتون پیشنهاد می کنم حتما به توییتر بیایین . فکرتون عوض میشه . شاید بهتر باشه حالا که دارم اینطور وقت تلف می کنم کتاب بخونم . اینطوری حالم هم بهتر و بهتر میشه . امیدوارم .

گوشی موبایل

یک زمانی هر کسی از پدر و مادرش قهر می کرد عرف این بود که خواننده بشه و دید جامعه هم همین بود چون تعداد خواننده ها خیلی زیاد شده بود . می گفتن باز یارو از ننه اش قهر کرد یه آلبوم داد بیرون . الان قضیه کلا فرق کرده . دقیقا هر کسی که از مادرش قهر می کنه میره و موبایل تولید می کنه. به تازگی اخبار تولید موبایل های جدید توسط شرکت های جدید زیاد به گوشم رسید که تعجب کننده بود. مگر ما چه مقدار جمعیت داریم که گوشی های شما رو بخرن. الان تعداد شرکت های تولید کننده گوشی تلغن داره نزدیک به تعداد مدل هاشون میشه. تند و تند به این شرکت ها اضافه میشه و هر کسی گوشی خودش رو تولید می کنه . اینکه خب این شرکت ها زیاد باشند و تنوع تلفن ها هم زیاد باشه بحثی توش نیست و این برای مشتری بهتره که دستش توی انتخاب باز تر میشه . اما آیا رقابتی تر شدن بازار در این حجم به نفع مشتری هست؟ آیا واقعا شرکت های تولید تلفن همراه با دقت کامل تلفن هاشون رو می تونن تولید کنند یا از ترس اینکه شرکت دیگر محصولش را زودتر عرضه کنه  بازار را جمع کند گوشی هایی با کیفیت پایینتر رو روانه بازار کند . از آنجا که امروزه مشکلات تلفن های همراه خیلی هم بیشتر شده. باگ هایی که باعث اتفاقات ناگواری میشن. نظر شما چیه؟ به نظر شما زیاد تر شدن مدل ها و شرکت های تولید کننده تلفن همراه به ضرر مشتری هست یا به نفع مشتری؟ آیا بازار می تونه کیفیت خودش رو نگه داره یا خیر؟

*دوستان عزیز بنده یکی از علایقم مطالعه وبلاگ هاست.یعنی توی سرویس های وبلاگ دهی می چرخم و وب های شما عزیزان رو مطالعه می کنم . شاید خیلی وب بخونم ولی تو همشون نظر نمی دم و زیاد نمی مونم.به صورت رندم انتخاب می کنم پست رو می خونم و میبندم.اگر آمدید اینجا و نظر دادید خواهش می کنم که حتما آدرس وبلاگتون رو هم قرار بدین تا من بتونم دوباره بیام و بخونمتون.چون من رندم می چرخم عموما آدرس ها رو سیو نمی کنم. و زمانی که یک وبلاگی زیاد از حد تکراری شد نمی خونمش. بدون خوندن می بندمش . پس ممنون میشم حتما آدرستون رو برام بذارید

تخم مرغ

یک روزی صبح از خواب بیدار شدم و خواستم یک صبحانه خوب بخورم. دو تا تخم مرغ رو گذاشتم در قابلمه تا آب پز بشن و نشستم توی اتاق.در رو هم بستم . مشغول مطالعه شدم . چندی گذشت دیدم یه بوی گندی داره میاد. اول فکر کردم آشغالی گوشه میز افتاده که این قدر بوی گند می ده .. بعد که بو شدید تر شد دیدم کمی هم شبیه به بوی دوده .. و یک آن کلمه فاک درون ذهنم همزمان با اینکه من تخم مرغ گذاشته بودم یاد آوری شد. در رو باز کردم و دیدم خانه را دود برداشته.آب تخم مرغ تبخیر شده و خود تخم مرغ ها ناقابل سوخته اند . خلاصه سریع شروع کردم به خاموش کردن گاز و گرفتن زیر آب تخم مرغ ها تا دیگه دود نکنن و باز کردن پنجره ها و افتادن به جانشان با حوله!

شانس آوردم که دود به سمت آژیر آتش نشانی حرکت نکرده بود و فعالش نکرده بود وگرنه خیلی آبرو ریزی میشد. خلاصه دود ها رو دادیم بیرون و همین حواسپرتی باعث شد که انرژی بیشتری بسوزونیم و صبحونه همان دو تخم مرغ را هم از دست بدهیم و دیگر چیزی در یخچال برای میل کردن نداشته باشیم. صبحونه ما رفت ولی کاش محققان بیان و یک ظرف آب پز کن تخم مرغ اختراع کنن که ما ست کنیم که مثلا نیمه آب پز بشه یا عسلی یا خیلی آبپز. بعد خودش آب پز کنه و توی تایم مناسب هم خودش زیر خودش رو خاموش کنه که اینطوری اگر یه من دانشجوی بدبخت بیچاره ای گرم درس شدم و حواسم پرت شد صبحانه عزیزم را از دست ندم و نشینم گوشه ای سماق ام را بمکم. این هم یک ایده خوب برای کسایی که می خوان یک شرکتی استارتاپی چیزی بزنن پولدار بشن. تخم آب پز کن .

از وقتی که خدمت رفتم قسمتی از مغزم فکر می کنم بر اثر فشار از دست رفت. کلا حافظه ندارم و در حال صحبت کردن حرفم یادم میره . در این حد داغون.

رمضان

دوباره ماه رمضان اومد . و دوباره من نشستم یک گوشه و مشغول حسرت و افسوس خوردن و خاطره بازی کردن با روزهایی که دیگر وجود ندارد و شاید دیگر تکرار هم نمی شوند . روزهایی که باید خیلی بیشتر قدرشون رو می دونستم . روزهای افطار تا سحر و اون بیدار موندن ها . الان دیگه اون روزها تکرار نمیشن و من موندم و این حجم از دلتنگی . رمضان شد و من دیگر در آن حال و هوا نیستم . دیگر عزیزانم نیستند . هیچ کس نیست .سخت است . رفتم و سری به وبلاگها زدم و بعد اینجا شروع به نوشتن کردم از این حال خیلی بدم . برای اینکه این رمضان هم آمد و رفت . دلم برای بودن توی اون حال و هوا و تا صبح بیدار موندن ها و این صحبت ها خیلی تنگ شده . خیلی تنگ شده. ولی چه کنم . دنیاست . همیشه اونطوری که دوستد اریم جلو نمی ره . باید سوخت و ساخت . پست امروز در نهایت ناراحتی نوشته می شود . شرمنده از اینکه کیفیت خوبی نداشت

آدما

بعضی از آدما نیتشون ناپاکه ولی نقششون رو خوب بازی می کنن . و تو هم می فهمی این یه نقشه و این ها کثیف تر از این حرف هان . ولی روی دقیق شون وقتی بروز می کنه که بهشون میگی بابا منم می فهمم . می فهمم که تو از من خوشت نمی آد. می فهمم که حالا به جبر پولم شرایطم یا هر چیز دیگه ای که برات سود داره هستی . و اون موقع است که درون پلیدشون می ریزه بیرون و بالا می آرنش . گاهی وقت ها آدم هایی که فکر می کردی چه قدر خوبن می بینی چه قدر کثافت از آب در میان . و این میشه که آروم آروم جامعه خالی و تهی از اعتماد ها میشه چون وقتی که یکی میگه تو دوست عزیز منی تو واقعا نمی دونی دوستش هستی یا تورو یه گوسفند دیده و بزودی گرگ درونش قراره بدرتت . پس آروم آروم خودت رو عقب می کشی . اونقدر عقب که میشه همین سردی و خاک مرده ای که توی جامعه می بینی . خودت مقایسه کن رفتار فامیل هاتو ده سال پیش با الان . متوجه می شی که چطور سرد شدن. چطور محبت هاشون دیگه ظاهریه . یا با دوستان یا هر کسی دیگه . اصلا دیگه مردم مهربونی نداریم. تهش این میشه.

نمیشه به اون آدم ها گفت اونطوری نباشید چون ذات که کثیف باشه نمی شه کاری کرد. شما به پلنگ بگین گیاه خواری خوبه . تا بخواین این جمله رو بهش بفهمونین شکمتون رو سفره کرده داره جگرتونو میل می کنه . اینها هم طینتشون اینه . نه که مادرزادی اینجوری به دنیا اومده باشن چون مقایسه شون با پلنگ خیلی بی ربطه ولی منظور اینه که خودشون می تونن طینت خودشون رو مثل یه پلنگ بسازن که دیگه نتونه گیاه بخوره و دیگه نتونن خودشون رو عوض کنن . و بیچاره اون خوب هایی که صدمه می خورن و تصمیم میگیرن اون ها هم فیلم بازی کنن مثل بقیه حیوانات جنگل

ببخشیدم اگر تلخ بود . دوست داشتید گل و بلبل می گفتم یا حقیقت رو؟ش

خاص

خردادی خاص . ایرانی خاص . دختر خاص .مهندس خاص . دکتر خاص . پسر خاص . تهرانی خاص . مشهدی خاص . تبریزی خاص. 

دوست من خاص وجود نداره . هممون آدمیم . هیچ کس برتر و خاص تر از هیچ کس دیگه ای خلق نشده . خودتو بکشن . غرورتو بکشن . غرور اول وجودت رو به کثافت می کشه . غرور خودتو اول می خوره . مث همون مار هایی که سر آخر کله خود ضحاک رو باید می خوردن . غرور می کشه . غرور احساسات رو نابود می کنه . غرور یه کثافته یه ویروسه . خاص وجود نداره. خدا تو قرآن اش تو انجیلش گفته ای انسان ها همه با هم برابرید به جز اون خردادیه من اونو خاص آفریدم . خدا حتی محمدش رو ، عیسی اش رو،موسی اش رو هم خاص ندونسته و گفته همتون برابرین .تورو خدا بشکنید خودتون رو . خاص وجود نداره هممون انسانیم . هممون یکی هستیم. هممون برادریم. هممون دوستیم و تو یه سطحیم . غرور تبدیل به حیوونت می کنه . غرور انسانیت رو ازت میگیره . همین که فکر کنی خاصی می کشتت . قلبت رو سنگ می کنه و آروم آروم به جایی می رسی که خودت هم نمی فهمی اشتباه داری می کنی چون میگی من خاصم . به باور غرورت میرسی . می شی یکی مثل فرعون . ولی مغرور ها همیشه بد خوردن زمین. هرچی از نردبون غرورت بالاتر بری وقتی نردبونت افتاد بیشتر صدمه می بینی . پس حالا که تو پله های اولشی بیا پایین . بیا تو سطح ما عادی ها .ببین چه لذتی داره .. تو داری از پله خاص بودنت بالا میری ولی من می دونم این نردبون چطور می افته . چون برای خودم افتاده .. رو یکم کک ات هم نمی گزه ولی اگه از پله سی امش بی افتی ممکنه پات بشکنه و اگر از پله دویستم اش بیفتی می ترکی !

هیچ کس خاص نیست . همه عادی ایم . بشکن خودتو .. بشکن .. مگر اینکه آنقدر بالا رفته باشی که این حرفا و این صداها به گوشت نرسه ..

تو از هیچ کس بالاتر نیستی. از هیچ کس . تو خاص نیستی . هممون انسانیم . هممون .. فقط خوبی هامون یکی بیشتره یکی کمتر .. وگرنه هیچ کس خاص نیس ..

بشکن .. بت خودت رو بشکن .. وگرنه همون بت غرور درونت اونقدر بزرگ میشه که جایی برای بدنت نمی مونه و از تو بدنت رو پاره می کنه و میاد بیرون. بتت رو بشکن.نذار بزرگ شه .. جا اینکه خودتو بالا ببینی و بری بالا بشینی بیا کنار ما دور یه سفره بشین ببین چه کیفی میده .. اون بالا تنهایی .. و تلخی قضیه اینه که بالا بودن تو فکر خودت به وجود اومده . خودت بالا نرفتی . پس تنها تر و تنها تر میشی . یا با ادم هایی مثل خودت ارتباط برقرار می کنی که مث سنگن . زندگی ات پشیزی نمی ارزه چون توش محبت نیست. همش غروره چون همش داری فکر می کنی چقدر از کی بالاتر و چقدر از کی پایین تری .. بریزش دور و خاکی باش .. ببین چه قدر خوبه

مخاطبم با خیلی ها بود . خیلی ها . از دوستان وآشناهای خودم تا بلاگرا و توییتری ها و اینستایی ها و سایتی ها و ایمویی ها و واتس اپی ها و کلا هر کسی که فک می کنه بهتر از بقیه است و بقیه پایین ترن ...

خودتو شکستی و یا دوست داشتی به اشتراک بذاری : DVTT.in/P10

برف

برف . چارتار

امروز این موزیک رو به شما عزیزان معرفی می کنم . ملودی عالی گرچه برام ملودی تکراری بود ولی تغییر یه ملودی خوب انجام شده و پیشنهادش می کنم

دریافت از بیپ تیونز به صورت قانونی

حلقه ها 2017

امروز پیشنهاد یک فیلم را دارم به نام حلقه ها دوهزار و هفده . شاید براتون جالب باشه دوات اولین وبلاگی شد که توی این ژانر فیلم پیشنهاد می کنه و عموما بلاگرها فیلم های عادی رو پیشنهاد می کنند . ولی آشنایی من با حلقه به خیلی وقت پیش باز میگردد. اگر با جریان حلقه آشنایی ندارید پس بهتره از اینجا هم شروع نکنید چون چیز زیادی گیرتون نمی آد . فیلم حلقه ابتدا در سال 1998 اکران شد. که به حلقه 1998 نیز  شناخته میشود . یک ترس ژاپنی که به نظر من بدترین نوع ترس است و از کتاب حلقه ساخته شده . سپس در سال 2002 کارگردان آمریکایی این ایده ناب این فیلم را گرفت و آن را بسط داد و حلقه 2002 شکل گرفت . و سپس تا به امروز سری های مختلفی از این فیلم عرضه شده . کسانی که حلقه 19988 را به یاد دارند و با سری این فیلم آشنایی دارند پیشنهاد می کنیم این فیلم رو ببینند و کسانی هم که آشنایی ندارند پیشنهاد می کنیم از حلقه 1998 شروع کنند و ببینند.خیلی سال پیش شبکه چهار با نمایش این فیلم مخاطبان خود را به وجد اورد و حلقه یکی از فیلم های قوی سینمای ترس دنیاست. تعجب نکنید.این معرفی توسط دوات است و رسمی ست . بدن شما به کمی آدرنالین احتیاج دارد . کمی ترس بد نیست .

می توانید فیلم بالا را از وبسایت های دانلود فیلم دریافت کنید یا می توانید از اپ های رسمی که با پرداخت ماهانه می توانید در آن فیلم ببینید استفاده کنید.

انریکه DUELE EL CORAZON



Enrique Iglesias - DUELE EL CORAZON

امروز برای شما عزیزان موزیک خیلی شاد از انریکه ایگلسیاس رو معرفی می کنم و امیدوارم دوستش داشته باشید . با این موزیک خیلی حس برقرار کردم و بهتون پیشنهادش می کنم . می تونین از لینک های زیر به صورت قانونی موزیک رو خریداری کنید. درصورتی که امکان خرید ندارید فایل این موزیک نیز در زیر قرار داده شده است تا دانلود نمایید. در صورتی که گوگل پلی تان اعتبار دارد می توانید از فروشگاه اپ تلفن تان این موزیک را خریداری کنید.
لینک مستقیم : دریافت موسیقی 
لینک کمکی در صورتی که لینک مستفیم کار نکرد : ورود به دریافت موسیقی
لینک کوتاه : http://dvtt.in/p6


مطالعه کنید _ پیوست شده در مورد لینک ها

خواننده مورد علاقه

روزی داشته در ماهواره خواننده مورد علاقه من در دوران نوجوانیم رو نشون می داده و همه هم نشسته بودن . خواهرم داد میزنه که این خواننده مورد علاقه فلانیه . همه هم توجه شون معطوف میشه که خواننده مورد نظر که خانم هم بوده لخت میشه :|

و بعد میره در حموم تا اصلاح کنه در موزیک ویدیو :|

خلاصه من که تو جمع نبودم ولی شرفم ظاهرا رفته بوده :| . بابامم گفته چیزی که فلانی دوست داشته باشه از این بهتر هم نمی تونه باشه !

خودم بودم می گفتم اون زمان که من هوادارش بودم اینجوری نبوده و بعد مال دوران جوانی بوده ولی خب از شرف افتادم رفت دیگه ...

کار خیر

مرز بین کار خیر و ریا این روز ها به اندازه تار مو باریک شده . یعنی ممکنه یک وسیله باشه برای اینکه به بقیه نشان بدیم که ما انسان خوبی هستیم و دایم در حال کمک کردن هستیم . ولی به نظر من کمک کردن کار پسندیده و توی بوق کردنش مسخره است حتی برای فرهنگ سازی اش .اگر می خواهی فرهنگ سازی کنی غلط می کنی با کارت تصویرت رو میذاری . فرهنگ سازی یعنی تشویق به کمک کردن کنی نه که با یه تیر دو نشون بزنی. بگی من آدم خوبی هستم و اگر هم آدمی مثل من گیر داد بگی دارم فرهنگ سازی می کنم و تشویق می کنم .

من خودم نظرم اینه که اگر کمکی به کسی می کنم و کار خیری می کنم به شخص خودم و خدای خودم ربط داره و حس می کنم اگر کسی بدونه اون حس رضایت مندی درونم از بین میره و من با لذت اون رضایت مندی واقعا زنده ام و نباشه اذیت میشم . کمک حتما نباید مادی باشه . هر کاری . هرجایی دست هرکسی  رو که گرفتم بین خودم بوده وخدا و گاها حتی خود فرد هم متوجه نشده که بود و چه شد . میگم کار خیر می کنم ولی ریز نمیشم . اگر بخواهم هم تشویق کنم میگم فلان کار خوبه کنید. نه که برم پیش یه کارتن خواب از خودم فیلم بگیرم که هزار تومن می دم دستش یا بشینم داستان یه فداکاری و کار خیر رو اینجا پست کنم . نظر من راجع به اینجور آدم ها شدیدا منفیه. قضاوت نیست . فقط تفکر بر شرایط موجوده . به نظرم اصلا درست نیست کسی بدونه که شما چه کار خیری کرده اید یا نه . فقط کافیه توی سکوت کارتون رو کنید . و به اشخاصی که در بوق می کنند اعتنایی نکنید و بهشون مشکوک باشید . خیلی ها توی سکوت این کارها رو می کنن نه مثل من و خیلی های دیگه باهاش مخ می زنن نه فالور جمع می کنن نه برای انتخابات از سو استفاده می کنن و نه برای دیده شدن می کنند . یاد بگیریم انسان باشیم. این کار خیر کار خیر شیطانی ست. دوست داری ازش لذت ببری سکوت کن. 

و بعد ازتون می خوام که اگر توانایی ش رو دارید حتما بقیه رو کمک کنید.حتما نباید طرف نیازمند باشه ویا مالی. گاهی بردن خرید های یک مامان بزرگ یا با حوصله انجام دادن کاری برای کسی می تونه کار خیر باشه .. یادمون نره انسانیت همین چیز هاست . نه که پست بنویسی یک کیلومتر که چطور رفتی و به سرایدار خونتون که نیازمند بود ده هزار تومن دادی .. خودتو تحقیر نکن ..

خواننده مورد علاقه

روزی داشته در ماهواره خواننده مورد علاقه من در دوران نوجوانیم رو نشون می داده و همه هم نشسته بودن . خواهرم داد میزنه که این خواننده مورد علاقه فلانیه . همه هم توجه شون معطوف میشه که خواننده مورد نظر که خانم هم بوده لخت میشه :|

و بعد میره در حموم تا اصلاح کنه در موزیک ویدیو :|

خلاصه من که تو جمع نبودم ولی شرفم ظاهرا رفته بوده :| . بابامم گفته چیزی که فلانی دوست داشته باشه از این بهتر هم نمی تونه باشه !

خودم بودم می گفتم اون زمان که من هوادارش بودم اینجوری نبوده و بعد مال دوران جوانی بوده ولی خب از شرف افتادم رفت دیگه ...

تماس صوتی تلگرام

امکان تماس در تلگرام

همانطور که از اخبار و گوشه کنار ها شنیده اید تلگرام چندی پیش امکان تماس خود را در اپلیکیشن خود فراهم کرد و از آنجا که در کشورمان ایران جزو اپلیکیشن های محبوب است و به تعداد زیادی کاربر دارد همین خطر نیز احساس می شود که سود دهی اوپراتور ها زیر سوال برود . در ابتدا می خواهم از تجربه استفاده ام بگویم. در اروپا این امکان فعال است و به زودی در صورت صلاحدید مسئولین در ایران نیز فعال خواهد شد . اولا چیزی که واقعا نقطه قوت اش بود این است ..

ادامه در ادامه مطلب

لینک کوتاه : http://dvtt.in/p4

 

ادامه مطلب ...

لحظه شیرین

لحظه شیرین - تنظیم مجدد

این موزیک پر انرژی به شدت پیشنهاد می شود . باشد که سال پر انرژی رو شروع کرده باشید

دریافت قانونی از بیپ تیونز به صورت رایگان با کیفیت بالا


حیفه که توی توییتر نیستین و توییت های ما رو نمی خونین . دوست داشتید به من ایمیل بزنید تا اسباب عضویت رو فراهم کنم تا توییت هامون رو از دست ندین

انسان باشیم

صرفا با شعوری به مطالعه کردن کتاب های خیلی خوب تاریخ کره زمین نیست. به دیدن فیلم های بزرگان سینما نیست. به سالها درس خواندن نیست. گاهی ممکنه بی سواد هم باشی ولی با شعور باشی . گاهی ممکنه بدون خواندن همین کتاب ها باشعور باشی . صرفا ما با خواندن سه چهار تا کتاب تمامی اطلاعات موجود در جهان هستی رو نداریم . پس هر زمان وقتی کسی کتابی رو پیشنهاد داد نخوانده نگویید آشغاله . حتی اگر می دونید که آشغاله باز ده صفحه اش را بخوانید . وقتی یک نفر به ما یه پیشنهادی می ده یعنی اون چیز برای خودش خیلی جالب بوده و یک احساسی و احترامی هم برای ما قایل بوده که اون چیز رو که می تونه یک کتاب یا یک فیلم یا یک قطعه موسیقی یا یک تجربه خاص یا یک غذای خوشمزه باشه رو به شما پیشنهاد کنه . وقتی بدون مقدمه به طرف می فهمانید که هرگز اون پیشنهاد به درد شما نخواهد خورد احساس بدی در فرد مقابل ایجاد کردید و این نه تنها شما رو یک روشنفکر جلوه نمی ده بلکه شخص مورد نظر خواهد گفت که به چه بیشعوری پیشنهاد دادم. یک کمی ادب نداشت حداقل آبرو داری کنه بگه چشم می خونم ببینم چیه . صرفا ده صفحه از کتاب خواندن یا 45 ثانیه به موسیقی گوش دادن یا ده دقیقه دیدن یک فیلم یا خوردن یک قاشق از اون غذا نه ما رو می کشه و نه آنقدر پروفسور هستیم که هر لحظه وقتمون ارزش داشته باشه . پس می تونیم در مقابل ارزش و احترامی که اون فرد برامون گذاشته ما هم این زمان رو در اختیارش قرار بدیم . منتی نیست صد البته. در اصل شما به شخصیت خودتون این احترام رو می ذارین که یک پیشنهاد رو امتحان کنین. بیایین یاد بگیریم که به احساسات هم دیگه احترام بذاریم . وقتی که دوستی به دوست دیگرم غذایی رو پیشنهاد کرد و ایشون نچشیده فرمود آشغاله من بهش گفتم که خورده ای آیا . و ایشون گفت نه. گفتم پس نخورده چطور می تونی قضاوت کنی که مزه آشغالی داره . گاهی وقت ها راه باشعوری و آدم بودن توی نشکستن دل هم دیگست ... ساده بگیریم زندگی رو

لینک کوتاه مطلب : http://dvtt.in/p3

روز طبیعت

روز طبیعت برای اون هایی که احترام به طبیعت گذاشتن مبارک باشد نه بقیه

صلح

دودل سارا هریسون که در مسابقات دودل گوگل برنده اعلام شد که تصویر یک آینده صلح آمیز را روایت می کند . در این تصویر خیلی حرف است . همه دوست هستیم و در نهایت همه ما انسانیم ...

خوش شانسی

امروز خواستم کمی برم بیرون و قدم بزنم و مقداری هم اگر شد عکس بگیرم . قبلا هم عرض کرده بودم که عکاس نیستم و اصلا نه دوره ای توی این رشته دیدم و نه حتی استعداد دارم . بلکه دوست داشتم کمی پیاده روی هم کنم و اگر چیز عکس گرفتنی هم بود بگیرم . ولی از وقتی که این تصمیم گرفته شد هوا ابری شد و الان داره یه بارون خیلی خوب و دل انگیز هم می باره که کلا پروژه رو برد به سمت حاشیه . باز من نشستم یه گوشه و ماستمو خوردم . کلا خوش شانسی می باره دیگه از اولش . ولی خب چیزی هم از دست ندادم . مطالعه خوبه . گاهی جای بیرون رفتن باید مطالعه کرد . چیز جالبی که خواستم بهتون بگم شیر برنجه . نمی دونم چه قدر شیربرنج دوست دارید ولی اینجا شیر برنج به عنوان یه دسر وجود داره و شما می تونید اون رو بخرید. با این بسته بندی که می تونید تصویرش رو در اینجا ببینید . شیربرنجش که ثابته و شیر و برنجه ولی شما می  تونید مرباش رو انتخاب کنید . آلبالو و به و توت فرنگی و تمشک و هر طعمی شو که دوست داشته باشید می تونید انتخاب کنید. می تونید با قاشق مرباشو مرحله مرحله با شیر برنج مخلوط کنید یا هم از جایی که در ظرف مشخص شده ظرف رو تا کنید تا مرباها کامل بریزه در شیربرنج ها و بتونید اون رو حسابی بهم بزنید و نوش جان کنید. فکر کنم ایده خوبی می تونه باشه برای کارخونه ها که تولیدش کن . میهن بیاد ایده رو بدزده ... البته فکر نکنم بتونه مثل این خوشمزه در آره . البته شیر برنجش که شیر و برنجه . مرباشه که بهش هویت میده .

جبهه بندی

برای خود من هم خیلی جالب شده که کلا ما آدما خیلی رفتیم تو کار جبهه بندی کردن و باند درست کردن . این اصلا خوب نیست . همه ما از باندبازی ناراحتیم و می نالیم که همین باند بازی لعنتی حق ما رو خورده . ولی خودمون پاش که بیفته حق مردم رو با همین باند بازی رد می کنیم . تا زمانی که به ما سودش برسه خوبه و نرسه بده . حتی توی شبکه های اجتماعی هم همین مساله وجود داره . پست هایی که حتی یک دونه فیو هم نمی خوره در صورتی که خیلی ارزشش بیشتره و به جاش عطسه یا هرزه نگاری یه گروهی فیو استار میشه و میاد بالا چون باند بازی درون توییتر وجود داره. شدن یه گروه که هم رو حمایت می کنند . توی اینستاگرامم دقیقا شرایط توییتر حاکمه و متاسفانه در همین فضای وبلاگ نویسی هم ما جبهه بندی داریم . وبلاگ هایی که نویسنده هاشون بیشتر به ادبیات علاقه دارند وبلاگ های دیگر موضوعاتی مثل علمی یا موسیقی یا تکنولوژی رو رسما کم محلی می کنند و از خودشان نمی دانند . در صورتی که چه شما روزنامه تکنولوژی داشته باشی چه روزنامه خبری باز اسمت روزنامه نگار هست . ما هم چه وبلاگمون روزانه های جالبمون باشه و چه تکنولوژی باز وبلاگ نویس هستیم . ولی همین باند بازی رو من توی محیط وبلاگ نویسی مشاهده می کنم . اینکه شما انتخاب کنی که صرفا به وبلاگ های یک گروه خاص یا یک جنسیت خاص و یا افرادی که شرایط خاصی دارند اصلا خوب نیست . باید بدونیم همه احترام دارند و حرف همه شنیدنی است . بهتره حالا که توی دنیای حقیقی خیلی وقته مهربون بودن از سرمون افتاده لا اقلش توی دنیای مجازی که پشتش آدم حقیقی نشسته کمی مهربون باشیم. یه کم اخلاق داشته باشیم . و چون کسی مثل ما ادبیات خوبی نداره یا اصلا علاقه ای به ادبیات نداره رو بی شعور بدونیم یا از خودمون کمتر بدونیم. خیلی ساده است زندگی . بیاییم واقعا باند بازی رو کنار بذاریم .

لینک کوتاه این مطلب : http://dvtt.in/p2

شروع سال نو

می دونم که هنوز تا پایان روز سیزدهم فروردین یه سه روزی مونده و هنوز زوده که بگیم سال جدید شروع شده . ولی برای اون هایی که یه تصمیم های بزرگی توی سال جدید داشتن رسما اگر هنوز شروع نکردن نه که سال جدید شروع هم شده بلکه ناقابل یه ده روز هم در تاخیر تشریف دارن . امیدوارم سال نو مبارک باشه بر همه شما عزیزان و سال خوبی رو پیش رو داشته باشید به همراه اتفاقات خوب و پیشرفت هایی که واقعا دوست دارید داشته باشید . من هم با نو شدن سال نو نیز نو شدم . با اینکه راس سال تحویل در کلاس درس و مشغول یادگیری بودم ولی خوب بود برام و امتحان رو قبول شدم و پاس کردم و حال باید برای مراحل سخت تری آمده بشم و کمی هم نا امیدی و تنبلی رو کنار بذارم و بیشتر و بیشتر تلاش کنم برای هدف هایی که دارم .  حال کلی ام خوبه و امیدوارم حال کلی همه شما عزیزان هم خوب باشه و امسال سالی باشه براتون که به قول گفتنی بترکونید و هرچیزی که می خواهید براتون فراهم باشه . هدف هایی ریختم برای سال جدید که به امید خدا به زودی شروعشون می کنم چه از لحاظ تحصیلی و چه از لحاظ کاری قصد دارم با قدرت و پیشرفت بیشتری شروع کنم به کار کردن و امیدوارم که موفق باشم . ممنونم که دوات رو دنبال می کنید . براتون بهترین ها رو  آرزو دارم .

دونیت

سایت دونیت

ما ایرانیان اصولا اکثرمون آدم هایی هستیم که دوست داریم کمک کنیم و این یکی از خصلت های خوب ماست . امروز قصد دارم سایتی رو معرفی کنم که این اجازه رو به شما میده که بتونید به افراد کمک کنید . خود سایت در این ویدیوتوضیحاتی رو داده ولی به طور خلاصه بخوام عرض کنم به عنوان مثال فرض کنید که شخصی یک پروژه ای رو قرار هست شروع کنه ولی به لحاظ مالی دچار مشکل هست و نمی تونه اون پروژه رو شروع کنه. ایشون به سایت دونیت مراجعه می کنه و طرح کلی رو مطرح می کنه و پس از رای داوران پروژه ایشان برای جمع آوری کمک روی سایت قرار داده میشه . هر شخصی به اندازه توان خودش مبلغی رو کمک می کنه و در آخر مبلغ به اون شخص تحویل میشه و بعد آن شخص روی پروژه مورد نظر کار و تلاش می کنه و اون پروژه رو شروع می کنه . اگر دوست دارید به پروژه ها کمک کنید یا در کار خیری سهیم باشید حتما به این سایت مراجعه کنید . می تونید داخل خود سایت اطلاعات کاملتری بگیرید و با مطالعه بخش هایی که قرار دادن به آنها اعتماد کنید . پس وقتشه دست به کار بشین .

ورود به سایت دونیت

نوروز 96

نوروز 1396


خیلی نصیحت ها کردیم و خیلی حرف ها زدیم . ولی چیزی درست نشد . پس وظیفه خودم رو صحیح انجام می دم و تکرار هر آنچه که هزاران بار دم نوروز همه می گویند رو تکرار نمی کنم . من تابو می شکنم .. و سکوت می کنم . حرفی برای گفتن ندارم . فقط قدر لجظات خودتون رو بدونید . سال نو تک تک تون مبارک باشه .

سال یک هزار و سیصد و نود و شش بر شما مبارک باد .

ترامپ

چه میزان دوست دارید با شیپور به صورت رئیس جمهور آمریکا "دانلد ترامپ" فوت کنید؟ این سایت به شما این امکان را می دهد! تنها کافیست به این سایت مراجعه کرده و کمی با ترامپ شوخی کنید .توهین به رئیس جمهور هیچ کشوری خوب نیست ولی گاهی هم شوخی و طنز بد نیست . گوشه سایت نیز آماری دارد که میزان شیپور های زده شده را اندازه می گیرد . می توانید مقداری با زدن شیپور به این عدد اضافه کنید

ورود به سایت


*بزودی یپشنهاد اپلیکیشن نیز در دوات خواهیم داشت . صبر کنید

چشم زخم

چشم زخم

"چشم زخم"

مطمئن هستم که خیلی از ما از محیط و آدم های اطرافمان زیاد از این قبیل حرف ها را شنیده ایم که بیچاره فلانی خیلی در کارش موفق بود ولی چشم خورد و بدبخت شد . یا فلانی خیلی خوب بود چشمش زدن بد شد . یا برخی اسامی رو می برن و مثلا می گن مهین خانم خواهر شهین خانم خیلی چشمش شوره و خدا نکنه به یک چیزی نگاه کنه. همین نگاه کردن و حرف زدن راجع بهش کافیه تا در آن همون چیز یا منفجر بشه یا بشکنه و اگر انسان باشه فلج بشه و کلا بدبختی و خسارت وارد بشه . سر همین حرف ها هم مهم نیست فرد مورد نظر هم آدم خوبیه یا نه چون چشمش شوره عموما یا بایکوتش می کنند و نمی گذارند اون آدم بیاد خونشون یا ببینتشون یا هم هر زمان اومد و رفت از صدقه و اسپند دود کردن و از این کارها مرسوم میشه . ولی فکر نمی کنید این تنها و تنها یک خرافه است و واقعیت ندارد ؟ به هیچ عنوان منکر انرژی که ما انسان ها داریم نیستم و می دانم که ما انسان ها می توانیم انرژی داشته باشیم . اما به نظر من این انرژی تولید می شود. گاها سر همین خرافات ممکنه دل خیلی ها بشکنه به جرم نکرده. جرمشون همینه که چشمشون شوره یا نحسی دارند هرجا برن اونجا خسارت زده میشه . ممکنه درون ما ادما انرژی منفی وجود داشته باشه و همین انرژی منفی به اطراف منتشر بشه و حال بدی هم توی افراد ایجاد کنه. برای مثال ممکنه درون فرد دروغ یا حسادت وجود داشته باشه و بار انرژی منفی هم داشته باشه و این دور از انتظار نیست که یک سری هم نتیجه هایی داره ولی صرفا چشم شور داشتن به نظرم اصلا دلیل منطقی نداره . حتی ممکنه فرد مورد نظر حسابی هم آدم خوب و مومنی باشه ولی چشمش شوره و به هرچیزی نگاه می کنه بلای آسمانی سر اون چیز خواهد آمد . حالا که ما در قرن 21 هستیم و این میزان اطلاعات و علم هم داریم و در حال کشف هم هستیم بهتر نیست که برخی از خرافات رو مخصوصا خرافات هایی که ممکنه دل بعضی از آدم ها رو هم بشکونن دور بریزیم . به طور مفصل تر در نظرات بحث می کنم . نظر شما چیه ؟ به نظر شما اصلا چشم زخم وجود خارجی داره یا خیر ؟

بنوش!

ویکی درینکز


نمی دونم چه میزان اهل نوشیدن و نوشیدنی هستید و چه میزان از تایم روزانه تون رو مشغول نوشیدن مایعات هستید .  مطلب امروز من برای علاقه مندان به نوشیدنی است . اگر طرفدار نوشیدنی هستید به عرضتون برسونم که مفتخر هستم به معرفی یک وبسایت خوب که تخصصی در مورد نوشیدنی فعالیت می کنه . خودم به شخصه از مطالب این وبسایت استفاده می کنم و دوست داشتم به شما عزیزان هم این رو پیشنهاد بدم . در این وبسایت می تونین انواع نوشیدنی های گرم و سرد و جستجو کنید و طرز تهیه اونها رو یاد بگیرید و برای خودتون درست کنید . می تونید بیشتر راجع به نوشیدنی ها و خواصشون بدونید و اینکه چه زمانی مناسبه تا چه نوشیدنی رو میل کنید . اطلاعات کلی از نوشیدنی های گرم و سرد و نوشیدنی های اصیل ایرانی و خارجی در اختیارتون قرار می ده. دوست داشته باشید تعدادی قهوه خانه و کافی شاپ بهتون معرفی می کنه و می تونین توی توییتر هم دنبالشون کنید و مطالبشون رو مطالعه کنید . من مدیر این سایت رو نمیشناسم و این یک مطلب تبلیغاتی نیست. بخش معرفی وبسایت و اپلیکیشن رو باز کردم و گفتم حالا که از این وبسایت خودم استفاده می کنم چرا به شما هم پیشنهادش نکنم . پس بهش سر بزنید و استفاده کنید

ورود به سایت ویکی درینکز


زندان

زندان

واقعا محسن چاووشی خود را چند سطح در بازار موسیقی بالاتر برده و با اشعاری از مولانا نه تنها هواداران این شاعر بزرگ را مست می کند بلکه انسان های عادی چون من را نیز مست می کند . تنظیم فوق العاده و ملودی که واقعا به شعر خوابیده و شعر و شعر و شعر ... از زمانی که محسن چاوشی مولانا را خواند واقعا فوق العاده شد . این اثر به شدت به شما عزیزان پیشنهاد می شود تا گوش جان بسپارید .

دریافت از بیپ تیونز به صورت رایگان

آینه قدی

آینه قدی

آری و باز هم مهدی یراحی با آلبوم زیبای آینه قدی در بازار موسیقی ایران ظاهر شد . آلبومی که واقعا تنظیم خیلی متفاوتی داشت . نمیشه به همین سادگی از این آلبوم گذشت . تراک یک که آینه قدی باشد از کیک های مینیمال و ساده استفاده شده و زیاد ضرب نمی زند . لوپ پیانویی که سبک عجیبی را به موسیقی داده. بیشتر شبیه موسیقی تبلیغات الکترونیک شده ولی بسیار ساده و این به عنوان تراک یک ریسک بالایی می خواست که قرار داده شود و این کار هم به درستی انجام شده . ملودی واقعا عالی و سبک فریاد و نوع آکورد ها واقعا دلنشینه و به دل خیلی می شینه . تراک نفس که گمان می کنم از یک ملودی بسیار بسیار عمومی اگر کاور نشده باشه حتما اقتباس شده که با شنیدنش متوجه می شوید ولی شعر و ایده جالبی داره با گیتار زیبایی که داره . و قافیه هایی که واقعا به هم می خورند . و شاید کمی بخواهید به نوعی سبک اسپانیش را در ترک شال گردن بشنوید . ولی انتظار کار کاملا اسپانیش نباشید چون نامی اختراع کردم برایش به نام اسپانیش ایرانی . به نوعی به نظرم موسیقی خوب و جالبی بود. ولی ملودی اقتباس شده از آلبوم امپراطور بود و قسمتی اش دقیقا عینا تراک عطر تو بود .بی دفاع که نشان دهنده این نو آوری جدیدی بود که در تنظیم یک آلبوم ایرانی می شد دید گرچه در تراک یک میشد این را دید . و کمی سبک گذشته را داشت .تو که میرفتی لوپ تکراری داشت . با اینکه تنظیمش هم به نوعی الهام گرفته شده به نوعی ملودی هم احساس می کنم آشنا بود . آهنگ همین ساعت خیلی توی ذوقم خورد . چون کاور شده بود با کمی تغییر در ملودی . ولی پیانو اولش خیلی شبیه یکی از کارهای ایوانه سنس بود و این خیلی تو ذوق من خورد . و کمی جلو تر باز یک ملودی اقتباسی دیگر . زیاد از این تراک خوشم نیامد چون اکوردها هم متاسفانه کاور شده بود . بی سرزمین هم باز تنظیم جدید و خوبی بود . و می رسیم به مغلوب . مهدی یراحی همیشه تراک هایی شبیه بغض تو و سازش باید بسازه و اینجا این سبک بود . این کار دقیقا مانند تراک های برنامه احسان علیخانی (ماه عسل-تیتراژ پایانی) بود . و فوق العاده . شعر واقعا زیبا و ملودی بسیار زیبا و پیانوی فوق العاده .دقیقا مانند تراک بغض تو . به جز تراک شماره یک من عاشق مغلوب شدم . و سرما نزدیکه واقعا ورقی بود که مهدی یراحی در انتها بازی کرده بود و این تراک با ریتم بندری واقعا  زیبا و سبک خواندن نو واقعا زیبا بود . افت هایی که در پایان قافیه ها در اوج موسیقی وجود داشت واقعا دوست داشتنی بود . این تراک رو خیلی دوست داشتم . پر انرژی و جدید  بود .و نگو نگفتی که قبلا نیز شنیده ایم آن را . واقعا دوستش داشتم . در کل آلبوم واقعا زیبایی بود و گوش دادنش رو بهتون پیشنهاد می کنم

دریافت آلبوم آینه قدی با کیفیت 320